اشک می ریزد که شاید عقده هایش واشود روضه می خواند دوباره مجلسی برپاشود این همان بانوی والاییست که روزیش شد مادر سلطان عشق و زینب کبری شود تاکه مولا خواستگاری کرد از او با خویش گفت شک ندارم بهترازاینخ شوهری پیدا شود بارهاشد نیمه شب ها رفت با زینب بقیع خوش بحالش روزی اش شد زائر زهرا شود با ادب بودن درِ این خانه بی پاسخ نماند قسمت این فاطمه شد مادر سقا شود با اباالفضلش دمادم صحبتش این بود که او بزرگش کرده تا که نوکر آقا شود با همان قدخمیده با همان چشم ضعیف
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت